غم ها نمی دانند

غم ها نمی دانند

 

ای کاش غم ها می دانستند که من غمگین ترین غمگین شهرم . آنها نمی دانند که قلبم را آتش زده اند

در حال سوختن است و دلم فقط به این خوش است که گل نرگس دیشب در تاریکی شب نگاهی به قلبم انداخت .

تنها طبیب دل و قلب بیمارم اوست . همه دردهایم را شنید . دیشب من را درک کرد . اگر از امروز بگذرد 

و مداوایم نکند ، دیگر امیدی نخواهم داشت تا روزی که مهمان خدا شوم در جایی که درد معنا ندارد .

به هر حال آن روز مهمان عزیز است و میزبان برایش مهم است مهمانش غمگین نباشد . مهمانش دردمند

نباشد . شاید هم در همان مهمانی مرا برای همیشه با خود برد . آن گاه یک بار دیگر برای چند لحظه در ذهن ها 

خواهم شکفت و بعد برای همیشه از پیش شماها خواهم رفت . دیگر جایی نخواهد بود که کسی بتواند سراغم را 

بگیرد و اتاقی که تنهاییم را در آن جا معنا کنم . ای کاش غم ها می دانستند که دارند قلبم را شکنجه می کنند . 

دیشب ، ماه تنها بود . من هم 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 23 خرداد 1393برچسب:, ] [ 15:57 ] [ عماد کیان ]
[ ]